۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

قهرمان زنده است


یادم نمیره اولین روزی بود که به دیدار قهرمانان کودکی  در زمین تمرینی رفته بودم که خارج از شهر قرار داشت .از هر قشری آمده بودند بالا شهری جنوب شهری   , شهرستانی   پیر و جوان همه برای دیدار از قهرمانهای زندگی خود امده بودند . دختران چادری بیشتر از پسران برای دیدار از قهرمانان امده بودند  .
 دسته گل اورده بودند . عکس یادگاری می انداختند . امضا می گرفتند .هنگام تمرین همه تشویق می کردند. بعد از تمرین برای دیدار اجازه می دادند نزدیک تر شویم . 
همراه عمویم به زمین تمرینی امده بودم  . خیلی شوق داشتم باور نمی شدم تا حالا فقط از صفحه تلویزیون سیاه و سفید دیده بودمش ،  نزدیک شدم  با تبسم  عکس را امضا کرد .
یادم نمیره  تا چند وقت تو محل پز بین بچه ها پز می دادم که عکس امضا شده قهرمان را  دارم . یکی از بچه ها چند تومن برای عکس می داد , یکی پیشنهاد می داد با اسباب بازی  عوض میزنه , بلاخره هرکسی دوست داشت عکس امضا شده قهرمان را از دست من دربیاره  تا اینکه یکی از بچه ها سعی کرد عکس را از من بگیره که عکس به چند تکیه پاره شد .
 
هنوز عکس چسب خورده قهرمان را در بین یادگاری های کودکی دارم .